رد پای باران...

ساخت وبلاگ

این روزها... این روزها... این روزها... دلم یک ظلمات آرامبخش میخواهد...چگونه در وسعت نگاه تو اینگونه در نگاهت بی نظرم... رد پای باران......
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 51 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 14:22

چه کج رفتاری ای چرخ... چه بد کرداری ای چرخ...

سر کین داری ای چرخ...

صبر دردناکه...خیلی دردناک...یه جایی هستم که یکی بیاد بگه از ابن جا به بعدش با من...تو دیگه خسته شدی...

رد پای باران......
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت: 20:54

زمان ابتدای این وبلاگ فکر نمیکردم همون حال و مشغولیات ذهنی آرزوی چهل سالگی من بشه...همیشه نبود و کم بودن هست ولی در مخیله و ذهن من نمیگنجید به این شکل مادی و مالی تمام ذهن و حواس و آرامش منو نشونه بگیرن...نگرانی هام شکل و رنگ دیگه بگیرن.دغدغه های شیرین زیر سیطره استرس و اضطراب مادی قرار بگیرن...غافل از اشتباهات نیستم اما چه بر سر ما اوردن که نفهمیم چگونه زندگی می کنیم و هراس و اضطراب در خونمان جاری است...این پریشان حالی و درماندگی برای بی پشت و بی وارثان مکنت در این زمانه سخت میگذرد...سخت...سخت...باورش سخت است که از جور منال به نوشتن در این صفحه گم و پنهان بعد از ماها قدم برداشته ام...از اضطراب...از ترس...از شکوهاین دغدغه نه از برای خودم که بیش از ده ی است دور خودم را خط کشید ه م برای آنان که امیدشان به بودن من است...از این ضعفی که دچارش شده ام میترسم...این ترس و این ضعف این روزها این ساعت و این لحظه مرا مسحور خود کرده...تراژدی عجیبی است احساسات مقحور مادیات شود...این تضاد ویران کننده است... رد پای باران......ادامه مطلب
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 15:46

و خداوند رحمت خود را در قرار دادن انسان های والا و بزرگ اندیش در مسیر زندگیمان،مقدر می سازد... رد پای باران......
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 279 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 13:52

گاه قلم به دست میگیرم تا شروع به نوشتن کنم...می خواهم بنویسم، کلمات را بالا پایین میکنم ولی قلم بی حرکت می ماند و خیره به صفحه. دستم به نوشتن نمی رود با اینکه نیاز و شوق و شور نوشتن دارم.حتی در این صفحه غریب که خلوتی است برای خودم توانی نیست در نوشتن.دلیلش را نمی دانم تردید است یا وسواس یا رد پای باران......ادامه مطلب
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:45

پاییز هم قشنگیای خودش را دارد...و پر حادثه برای من...آمدم... شکستم...مردم و باز جوری دگر متولد شدم...از آمدنم گفته ام از شکستن و مردنم هم جایی برای گفتن نیست ...دگر همه چیز برایم محترم است حتی دردهایم و هر چه در پاییز من سهمی دارد...دل کندم از خودم و دلخوشم به جور دگرم و آخرین ماه پاییز که هماره به آن دلخوشم...

رد پای باران......
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:45

تابستان و روزهای داغش برای مردمی پر از دغدغه دیگر چون کودکی و حتی نوجوانی مان در آرزوهای کوچک نمیگذرد...حالا دیگر آرزوهای کوچکمان هم بزرگ و دور شده اند...روزگار جور دیگر...خودمان جور دیگر و دلهایمان ج رد پای باران......ادامه مطلب
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 26 آذر 1399 ساعت: 10:31

امروز آغاز  پاییز دیگر در سالشمار روزگار من بود و فقط دو قدم مانده تا چهل سالگی...دیر زمانی دوستی به من گفت پاییز زیباترین فصل خداست و اما برای من بهار شگفتانه تر بود...تا که بزرگتر شدم نه د رد پای باران......ادامه مطلب
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 26 آذر 1399 ساعت: 10:31

کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

....

رد پای باران......
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 11:20

دخترم تمام من
به چشمان تو می نگرم و به تبسم معصومانه ی تو که بی نیازم می سازد از هر رویا و آرزویی جز تو...شعر من با تو سبز می شود و هر واژه و کلامم محصور نگاه و نام تو می گردد و من چقدر خوشبختم همه روز و شب دلم تسلیم باران می شود...زندگی بی خنده ات و  خانه م بی حضورت هرگز مباد...تو یک نعمت الهی و یک قطره از خدایی...
و
باران تو حقیقت دیروز و امروز و فردایی منی...
مانا و شاد باشی دختر جان من
هستی ات سبز و فرداهایت سپید و روشن باد

رد پای باران......
ما را در سایت رد پای باران... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broyayekhisebaran4 بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1398 ساعت: 6:30